ذهن ناآروم من

سی و دو سالمه، شش ساله ازدواج کردم و عاشق همسرمم، دانشجوی دکترام و هیئت علمی یک دانشگاه غیرانتفاعی. اینجا قراره از ذهن ناآرومم بنویسم .....

ذهن ناآروم من

سی و دو سالمه، شش ساله ازدواج کردم و عاشق همسرمم، دانشجوی دکترام و هیئت علمی یک دانشگاه غیرانتفاعی. اینجا قراره از ذهن ناآرومم بنویسم .....

سلام

این روزها تازه پروپوزالم رو دفاع کردم و  اصلاحاتش هم تموم شده و کمی تا قسمتی  سرم خلوته ولی میدونم مدلی که قراره کار کنم یه پیچیدگی هایی داره و ممکنه به مشکل بخورم و این موضوع نمیذاره خیالم راحت باشه و خیلی احساس آسودگی کنم. امیدوارم بقیه مراحل بدون دردسر طی بشه

از اول سال تحصیلی من و همسر به شدت درگیر کار بودیم و هر دو خیلی خسته ایم بعد از کلی برنامه ریزی و پس و پیش کردن بالاخره قرار شد آخر این هفته بریم کیش. با دوستامون صحبت کردیم و ازشون خواستیم که با ما بیان ولی چندتاشون که درگیر بچه بودن و براشون سخت بود و چندتاشون هم بانکی هستند و آخر سال خیلی سرشون شلوغه و نمیتونن مرخصی بگیرن بنابراین قرار شد دو تایی بریم. 

من کلا نیمه اول سال رو خیلی خیلی زیاد به نیمه دوم سال ترجیح میدم. امسال پاییز اصلا حال خوشی نداشتم ولی از نیمه دوم بهمن به بعد که بهار سر و کله اش پیدا شده حس و حالم بهتره.

ای خدااااااا کم از اوضاع ایران نگران بودیم که استعفای ظریف هم بهش اضافه شد، خدا به خیر بگذرونه ......


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.