ذهن ناآروم من

سی و دو سالمه، شش ساله ازدواج کردم و عاشق همسرمم، دانشجوی دکترام و هیئت علمی یک دانشگاه غیرانتفاعی. اینجا قراره از ذهن ناآرومم بنویسم .....

ذهن ناآروم من

سی و دو سالمه، شش ساله ازدواج کردم و عاشق همسرمم، دانشجوی دکترام و هیئت علمی یک دانشگاه غیرانتفاعی. اینجا قراره از ذهن ناآرومم بنویسم .....

بیکار سر کار

سلام

این روزای آخر سال دانشجوها نمیان سر کلاس یعنی آخرین کلاسم امروز تشکیل شد که فقط پنج نفر اومده بودن یک ساعتی درس دادم و تموم. هفته بعد هم که دیگه کلاس ها تشکیل نمیشه ولی احتمالا ما تا دوشنبه باید بیایم. امروز خانم تمیزکار خونه مامانم میاد و شنبه خونه من. راستی من و مامانم توی یک خونه دوطبقه زندگی می کنیم. ما طبقه اولیم و مامانم اینا طبقه دوم. جمعه قراره به حیاط برسیم. آشغال های دور و اطرافش رو تمیز کنیم. علف های باغچه رو بکشیم و بریم گل و بذر بخریم. توی ایام عید هم قراره دیوارهای حیاط رو به رنگ کاهگل رنگ کنیم (البته ما که نه، آقای نقاش) و یه دونه حوض و یه تخت هم بخریم و امسال از حیاط بیشتر استفاده کنیم.

شنبه هم خانم تمیزکار بیاد و حیاط رو بشوره البته با حداقل آب ممکن. خودم خیلی روی این موضوع حساسم که الکی آب اسراف نشه ولی دیگه فکر کنم یه بار در سال شستن حیاط ایرادی نداشته باشه. اینم بگم که حیاط خونمون خیلی بزرگ نیست و فکر کنم حدود صد، صد و پنجاه متر باشه.

امروز گزارشی رو که باید یکشنبه به استادم بدم رو تا حدی کامل کردم و بقیش رو میذارم برای یکشنبه که میام دانشگاه  و آخر وقت هم ایشالله براش میفرستم.

خب ساعت داره یک و نیم میشه و من باید برم خونه، هنوز ناهار درست نکردم. میخوام ماکارونی درست کنم که موادش رو دیشب  آماده کردم وسایل سالاد رو هم شستم و سریع یه سالاد هم برای کنارش درست می کنم. راستی این روزها به ترکیب جدیدی از سالاد رسیدم، اضافه کردن نخود پخته به سالاد فصل، خوشمزه میشه حتما امتحانش کنین.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.